نی نی رو میخوابونمش میزارم تو گهوارش میام با دل راحت قهوه دم میکنم با شکلات بخورم قهوه تلخمو میزارم رو میز یه فیلمم پلی میکنم ده دیقه نشده فیلم شروع شده صدای نی نی رو میشنوم گریش شدید میشه میدوام سمت اتاقشجاشو خیس کرده عوضش میکنم یکساعت نشده بود عوضش کرده بودما.
دو دیقه ساکته دوباره گریه میکنه شیر درست میکنم بهش میدم چند دیقه آرومه دوباره گریه میکنه میگم شاید گرمشه لباسشو در میارم خنک شه یکم راهش میبرم براش شعر میخونم آروم میشه میزارمش پایین گریه میکنه دوباره بغلش میکنم راه میبرمش آروم میشه
ساعت ۵میشه و مسعودم میاد یه نگاه به قیافه درب و داغون من میکنه سریع لباس عوض میکنه نی نی رو میگیره میگه نهال چرا نخوردی قهوتو!
منم تازه یادم میاد یه ساعت پیش قرار بوده برا خودم جشن بگیرم ولی خانوم نزاشته
مسعود میگه چرا راه میبردیش بشین بغلش کن خسته میشی اینطوری
میگم میشینم گریه میکنه
مسعود میگه بزا ببینم مسعود همون موقع میشینه ولی از نی نی هیچ صدایی درنمیاد
بچه پررو فقط میخواست منو ضایع کنه جلو باباش
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت